عشق وعاشقي
یــک لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام
برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …
آنقدر تمـــــــــیز میخندم
که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی …
و من در جیب هـــایــــم
دست های خالـــی ام را فریب دهـــم
که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد …
نظرات شما عزیزان:
مسافر خسته ي من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينه ها به انتظار نشسته بود
مي خواست که از اينجا بره اما نمي دونست کجا
دلش پر از گلايه بود ولي نمي دونست چرا
دل که به جاده مي سپرد کسي اونو صدا نکرد
نگاه عاشقونه اي براي اون دعا نکرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمي زنه
تو لحظه هاي بي کسيش پرنده پر نمي زنه
با کوله بار خستگي تو جاده هاي خاطره
تو خلوت آيينه ها به انتظار نشسته بود
مي خواست که از اينجا بره اما نمي دونست کجا
دلش پر از گلايه بود ولي نمي دونست چرا
دل که به جاده مي سپرد کسي اونو صدا نکرد
نگاه عاشقونه اي براي اون دعا نکرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمي زنه
تو لحظه هاي بي کسيش پرنده پر نمي زنه
با کوله بار خستگي تو جاده هاي خاطره
سلام دوست من
اگه بتونی سایت ما رو لینک کنی ممنون میشیم.
چون سایت ما خبریه از درج لینک معذوریم ولی بازدیدتون بالا میره اگه لینک مارو درج کنید.
تشکر
اگه بتونی سایت ما رو لینک کنی ممنون میشیم.
چون سایت ما خبریه از درج لینک معذوریم ولی بازدیدتون بالا میره اگه لینک مارو درج کنید.
تشکر
نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, ساعت
11:16 توسط انیسا| 7 نظر |
Power By:
LoxBlog.Com |